𝑼𝒎𝒃𝒓𝒚𝒕𝒉🌑✨

یِک تَفاوُت مُتَناقِض.

۱۴۰۴/۰۷/۲۲، 13:42

امروز سخت‌ترین و دردناکترین کار زندگیمو انجام دادم بغض داره خفم میکنه

میخوام یه اعترافی بکنم من امسال سومین سال کنکورمه سال اول درس نخوندم اصلا ولی بعدش تصمیم گرفتم بخونم

مثل اسب درس خوندم اما نشد...تهش هیچی نشد:)

پدرم نظامیه و خیلی وظیفه شناسه از خانوادش میزنه تا آسایش مردم حفظ بشه بخاطر همین واسم کاری نمیکنه تا معافیت بگیرم و مجبورم برم پیام نور ترم زمستانه بعدش مرخصی بگیرم تا بتونم کنکورمو بدم... درد داره واسم اما کل داستان این نیست

بخاطر مادربزرگم مجبورم دروغ بگم به‌همه و با دروغم رفتم مدرسه تا مدارکم رو بگیرم واسه دانشگوه میدونستم میفهمن اما چاره ای نداشتم بخاطر مادربزرگم بود...

فهمیدن و با غرور با اون نگاه ازبالا یه پایین ،اون نگاه نفرت انگیز، مدارکمو بهم دادن:)

همش سرم پایین بود تا نبینمشون چشامو بسته بودم میگفتم درد موقته...درد موقته...درد موقته...

خورد شدم... له‌شدم حاجی:))

نمیخوام بگم من... نه!

از غرور حالم بهم میخوره هربار ازخودم تعریف میکنم ده‌هزارتا از بدیامو میگم تا غرور نگیرتم...

اما نمیشد واقعا؛ کسیو نداشتم واسه دردودل وقتی بهم با رفیقم خیانت شد... درس خوندم

وقتی مشاورم رفت کسیو نداشتم درس خوندم

وقتی یه شبه ترازم ۲۰۰۰تا خورد زمین و بالا نیومد کسیو نداشتم

هزارتا حرف شنیدم ولی باز ادامه دادم

اگه بابام یکم کمتر وجدان داشت وضعیتم بهتر بود من فقط میتونم به بابام حرفامو بزنم اونم کم‌و بیش اونم نیست:)

زمان جنگ‌ خونه نبود یه هفته قبل و بعدش خونه نبود اونم ۳ساعت اومد واسه تولدم بعد رفت:)

۲۵خرداد تولدم بود و خواستم زمانی که مردم بی خونه میشن و بی‌گناه ها کشته میشن من جشن نگیرم بزارم وقتی مردم حداقل گریه نمیکنن بابام اومد و رفت حتی اون‌موقع هم نتونستم بهش بگم چقدر سختمه و چندهفته بعد کنکور دارم...

ازنظرت منی‌که تنها رفیقم رفته بود و معلوم نبود برمیگرده یانه درس نخوندم ؟ نه خوندم تا تهش خوندم چی شد؟‌هیچی

هیچچچی نشد رفیق:)

ازنفرت متنفرم خوشم نمیاد دلم از نفرت پر شه میخوام همه ی آدما رو دوست داشته باشم میخوام بنه همممه. عشق بدم اما از مشاورم متنفرم اون اگه تنهام نمیزاشت نمیباختم منی که هیچ تستیم از ۷۰ثانیه بیشتر طول نمیکشید حقم این نبود منی که مینیمم ۱۲ساعت و ماکزیمم ۲۰ساعت خوندم حقم این نبود من حقم این نبود...

من رفیق نداشتم امام حسین تنهارفیقم بود تنهام گذاشت:))

غرورم،شخصیتم له شده میفهمی چقدر درد داره واسه یه پسر ؟ واسه منی که پیش خودمم گریه نمیکنم تا شخصیتم حتی پیش خودمم خورد نشه؟ دوباره خورد شدم...

حس میکنم رها شدم تو تاریکی

اما میدونی چیه؟ داشتم میومدم خونه دیدم یه پیرمرده و زنش تو تاکسی نشستن بعضی از عضلات پیرمرد خودش حرکت میکرد و ذهنش بهش فرمان نمیداد نمیتونست بلند شه من خواستم کمکش کنم بیاد بیرون خودشو کشید کنار حالم بدتر شد...

اون هنوز غرور داره هنوز نمیخواد باورکنه به این روز افتاده هنوز ته دلش نورداره هنوز امید داره خوب شه

تویی که میتونی چرا امیدشو ناامید میکنی؟ میتونی امیدشو ناامید نکنی تو مسئولی نسبت به همه تو آدمی مسئولیت داری به کل دنیا

میخوای جا بزنی؟ کی کمکش کنه؟؟؟

حق ندارم وقتی ادمایی مثل اون هستن وقتی کسایی امیدوارن ناامیدشون کنم من باید امید بدم چرا باید اینقد بی مسئولیت باشم که جا بزنم؟

درد دارم درددددد پر درده وجودم اما نمیتونم جا بزنم

اره اگه بابام میخواست معافیت بگیره واسم میگرفت،اگه مشاورم خوب بود اگه شهر خودم بود و غریب نبودم روحیم داغون نمیشد اما این اگرها به هیچجا نمیرسن

من کارم ادامه دادنه باید مرهم بشم رو زخم‌های این دنیای پاره شده

قلبت شکسته سنگیش کن روحت زخمی شده فلزیش کن اشکات میباره چشمشو خشک کن

تو باید برسی بااااید.

+یاران امام حسین تا جایی جنگیدن که دیگه قلبشون خونی واسه پمپاژ نداشت

تو چیکار میکنی؟

person 🌊D R A E L Y N